• دوشنبه 3 دی 03


اشعار فاطمیه -( قصه ی کوچه عجیب است مهاجر اما )

983

مردک پست که عمری نمک حیدر خورد

نعره زد بر سر مادر به غرورم برخورد



 ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف

 دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد



هرچه کردم سپر درد و بلایش گردم

نشد ای وای که سیلی به رخش آخر خورد 



 آه زینب تو ندیدی! به خدا من دیدم

 مادرم خورد به دیوار ولی با سر خورد 



سیلی محکم او چشم مرا تار نمود

مادر از من دوسه تا سیلی محکمتر خورد



حسن ازغصه سرش را به زمین زد، غش کرد

باز زینب غم یک مرثیه ی دیگر خورد



 قصه ی کوچه عجیب است مهاجر اما

  وای از آن لحظه که زهرا لگدی از در خورد

  • پنج شنبه
  • 19
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 21:37
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



محمد

تصحیح نام شاعر این شعر
سلام و خدا قوت.. لطفا نام شاعر رو تصحیح کنید این شعر مال بنده است محمدبنواری(مهاجر) اقا حسن هم تعجب میکنه اگه بفهمه اسمشو زدین زیر این غزل مرثیه... تصحیح کنید، یاعلی

چهارشنبه 18 بهمن 1396ساعت : 08:02

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران