از نسیم سحری روح به جانم دادند
چشمی از خون جگر اشک فشانم دادند
تا شدم هم نفس محفل رندان سحر
لذت زمزمه و آه و فغانم دادند
باورم نیست که با این همه عصیان و قصور
ره به مهمانی ماه رمضانم دادند
بهترین وقت ملاقات خدایی است نماز
فیض دیدار به هنگام اذانم دادند
نام آقا نمک سفره ی افطار من است
کرم حضرت یار است که نانم دادند
هر چقدر دور شدم باز عطایم کردند
توبه بشکستم و هر بار زمانم دادند
ناسپاسی به سر نعمت حق باعث شد
که حواله به سرای دگرانم دادند
مانده بودم که کجا درد دل ابراز کنم
به کرم خانه ی ارباب مکانم دادند
به خدا آرزویی ندارم هیچ دیگر
حرم کرب و بلا را که نشانم دادند
دلم از روز ازل هست گرفتار حسین
به غلامی درش نام و نشانم دادند
در همان روز که هر کس ز کسی بگریزد
از تولای علی برگ امانم دادند
بخداوند قسم شور حسین می گیرم
روز محشر اگرم اذن بیانم دادند
شاعر:احسان محسنی فر
- شنبه
- 24
- تیر
- 1391
- ساعت
- 14:28
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه