و گفت فاطمه جان خانه ات دو چیز نداشت
حسن نداشت غمت را حسین نیز نداشت
در این نداشتنی ها چه چیز ها که نبود
نداشت...نه٬ مثلا بستر مریض نداشت
برای شانه زدن زحمتت زیاد شده ست
هزار شُکر که طفل تو سینه ریز نداشت
تمام روز به این فکر کرده ام اصلا
درِ ورودی این خانه میخ تیز نداشت!!!
و سیلی از دو طرف صورت تو را می بُرد
مدینه بود ولی کوچه ی عریض نداشت
حسن نبود اگر با تو توی آن کوچه
به کوچه روضه ی تو این قدر گریز نداشت
حسن نبود اگر با تو بعدِ این همه سال
به تشت٬ خونِ حسن لخته ی غلیظ نداشت
و خاک کرب و بلا این بضاعتِ مزجات
بدون فاطمه٬ یا ایها العزیز نداشت
شلوغ بود چنان وقت نیزه دور حسین
که دست موقع پرتاب٬ دور خیز نداشت
ولایت علی و کربلا و دولت یار
بدون فاطمه٬ شیعه هزار چیز نداشت
شاعر : مهدی رحیمی
- پنج شنبه
- 19
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 22:18
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
مهدی رحیمی زمستان
ارسال دیدگاه