• جمعه 2 آذر 03


اشعار امام زمان(عج) -( بی سبب مادرمان دست به پهلو نگرفت )

1311
1


دل به دریا زدن عشق سفر میخواهد
جاده و پیچ و خمش اهل خطر میخواهد
سر در آوردن از این معرکه سر میخواهد
قدم اول این راه ، جگر میخواهد

هنر این است بسوزی ، هنرش سوختن است
کمترش ساختن و بیشترش سوختن است

مثلِ پروانه ی پر سوخته بودن خوب است
عاشق محضِ جگر سوخته بودن خوب است
پس چه بهتر به نظر سوخته بودن خوب است
یار  میخواهد  اگر  سوخته بودن خوب است

بَد ندیدیم ، از این ساختنش سوختنش
بَد ندیدیم ، از این دیده به در دوختنش

دل  سپردیم  به دلدار  و گرفتار شدیم
حرفِ یوسف شد اگر راهی بازار شدیم
سر روی دست خریدار  سر دار شدیم
نظری از کرم انداخت بدهکار شدیم

در طوافیم به دور و بر زهرا و علی
بی قرار پسر  آخر زهرا و علی

سر ما را بگذارید به پای قدمش
نذرِ ما را بپذیرید برای قدمش
ای فدای قد و بالا و فدای قدمش
چشم ما را بنویسید گدای قدمش

روی چشم تر ما پا بگذارد  زیباست
منتی  حضرت آقا  بگذارد زیباست

میل مجنون فقط اینست به لیلا برسد
سالها   چشم  به راهیم   که آقا برسد
تا که هستیم  فقط کاش خدایا برسد
قطره دریاست زمانیکه به دریا برسد

کرمِ   مادری  فاطمه برمیگردد
نفس حیدری فاطمه برمیگردد

میرسد از سفر از راه بگوید مادر
با  "علیا ولی الله" بگوید مادر
جان به لب آمده جانکاه بگوید مادر
با دلی سوخته ، با آه بگوید مادر

مادر از راه ، گُلِ سرسبدت آمده است
مرهم پهلوی خورده لگدت آمده است

روزگاریست که بال و پر ما را زده اند
کوثرِ  حضرتِ  پیغمبر  ما را زده اند
سایه روی سر و سرور ما را زده اند
آی مردم ، بخدا مادر ما را زده اند

بی سبب ، چشم ترِ  مادرمان تار نشد
بی سبب پیر نشد خسته و بیمار نشد

بی سبب مادرمان دست به پهلو نگرفت
بی سبب اینهمه با درد دلش خو نگرفت
بی سبب زخم روی شانه و بازو نگرفت
علتی داشت ،  اگر  مقنعه از رو نگرفت

از علی چشم پر از غم شده را میپوشاند
حوریه صورت درهم شده را میپوشاند

شاعر : حبیب نیازی

  • شنبه
  • 21
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 5:24
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران