به نام سوره ی کوثر به عصمت مادر
به نام زینب کبری ، شکوه سر تا سر
شروع شد غم کوچه ، درست آنجا که...
شکست هیبت مردی به سختی حیدر
شکست قامت آن کوه پر صلابت تا...
صدای همسرش آمد ، ز آستانه ی در
صدای له شدن غنچه ای به گوش آمد
صدای مادر خسته ، کبوتری مضطر
یکی نگفت که نامرد بی حیا بس کن
صدا بلند مکن در حریم پیغمبر
مزن لگد به در خانه ی رسول الله
مکن تو غنچه ی نشکفته را چنین پرپر
به قدر کافی از این قافله عقب ماندی
دگر عذاب خودت را مکن از این بدتر
حریم خانه ی حیدر که جای هرکس نیست
حریف شیر ولایت ، شغال و کرکس نیست
پوریا باقری
- شنبه
- 21
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 5:46
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه