• جمعه 2 آذر 03


شب سوم حضرت رقیه س -( تمام داغِ بهار از خزان لعنتی اَست )

1149

تمام داغِ بهار از خزان لعنتی اَست
تمامِ طعنه ی طوفان تکانِ لعنتی اَست

اسیری و غم دوری و زاری و خاری
پس از تو سهم من از این جهانِ لعنتی است

چقدر کینه ی تبلیغ راویان دروغ
به گوش های کرِ منکران لعنتی است

گرسنه اند همه بچه ها و صد نفرین
به هرچه نامِ تصدق به نان لعنتی است

هزار مرتبه مُردم دوباره زنده شدم
همینکه همسفرم ساربانِ لعنتی است

کم از مغیره ندارد میان حرمله ها
همیشه ترسِ زنان از سنانِ لعنتی است

و پایکوبی و رقاصه گی به عرض حضور
در این دیار نشانِ زنانِ لعنتی است

درست لحظه ی پر ازدحام ساعتِ شهر
گذشتن از درِ ساعت زمانِ لعنتی است

عبور از وسط جمعیت، مسیری تنگ
تمام درد من از این مکانِ لعنتی است

هزار چشم گرسنه، هزار چشم حریص
میان این همه پیر و جوانِ لعنتی است

بخوان دو آیه نخوانند خارجی مارا
که هرچه میکشم از حافظان لعنتی است

خدا کند که نبیند به روی نی عباس
چقدر پشت سرم بد دهانِ لعنتی است

به گوشِ پاره قسم با رقیه ات دیدم
دو گوشواره ی او در دکانِ لعنتی است

بدون شرح کشنده ترین غمِ بازار
زبانِ چانه زنِ #تاجران لعنتی است

مخدرات حرم را به دردسر انداخت
محله ای که پر از دودمان لعنتی است

زنی نبود که پنجه به رویمان نزند
که کوچه های یهودی نشانِ لعنتی است

دوباره خورد به ته مانده ی سرت سنگی
که کار پیرزن قد کمانِ لعنتی است

پس از سه روز اذییت شدن، زمان ورود
به بزم مستیِ نامحرمان لعنتی است

به زیر سقفِ طلاکوبِ بزم شوم یزید
چقدر دور من آوازخوان لعنتی است....

شراب، صفحه ی شطرنج، چوب، طشت طلا
بساط بازی این میزبانِ لعنتی است

شراب، صفحه ی شطرنج، چشم مات یزید
دخیلِ سرکشیِ خیزران لعنتی است

و تازه اول راهِ شکستنِ دندان
به ضربه های یکی در میانِ لعنتی است

به جای جایزه حرف از کنیز گر آمد
تمااااام زیر سرِ #دلقکانِ لعنتی است

ظهیر مومنی...

  • شنبه
  • 21
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 10:15
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران