دلهای عاشق حلقه بر در دارد امشب
باران لطافت مثل کوثر دارد امشب
حیدر میان خانه حیدر دارد امشب
عباس می آید علم بر دارد امشب
مردی به بی همتاییِ دریا می آید
بهر حسین بن علی سقا می آید
وقتی علم در دست این آقا می آید
«کفر تمام نیزه ها بالا می آید»
امشب شب شور و شب ذکر و نماز است
امشب به سوی آسمان ها راه باز است
هر کس که جنس خواهشش جنس نیاز است
بر دامنش دست توسل چاره ساز است
از گوشه ی چشمش غضب می ریزد این مرد
از زلف هایش راه شب می ریزد این مرد
از قد و بالایش ادب می ریزد این مرد
از کنج لب هایش رطب می ریزد این مرد
باید خدا در وصف او قرآن بسازد
یا بلکه تندیسی خود از ایمان بسازد
یک چشمه اش کافیست تا باران بسازد
جای تعجب نیست که سلمان بسازد
او آمد و مهتاب را بی آبرو کرد
ماه رخش را آسمان ها آرزو کرد
در عرش باید نام او را جستجو کرد
باید برای مسح نام او وضو کرد
این مرد یعنی صورت اخلاص ارباب
این مرد یعنی شاخه های یاس ارباب
این مرد یعنی جلوه ی احساس ارباب
این مرد یعنی حضرت عباس ارباب
تکیه زده دنیا به دستان ابالفضل
جان علی بسته است بر جان ابالفضل
نان خورده عمری نوکر از خان ابالفضل
بیچاره ام، دستم به دامان ابالفضل
تو کاشف الکربی، همیشه بی نظیری
بر خانه ات رو کرده امشب را فقیری
وقتی پس از ارباب تو نعم الامیری
امکان ندارد دست نوکر را نگیری
آن روز با مشک و علم... آبی نخوردی
شد سینه ات لبریز غم... آبی نخوردی
حتی میان آب هم... آبی نخوردی
تا دست هایت شد قلم... آبی نخوردی
شاعر : وحید محمدی
- شنبه
- 21
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 11:48
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
وحید محمدی
ارسال دیدگاه