دست دلم باز به دامان توست
منتظر جوشش احسان توست
گفت پیمبر به تو ای نور عین
جنت حق وقف محبان توست
غصه روزی نخورد هیچ کس
روزی ما دست گدایان توست
حاتم طایی شدن آسان بود
این کرم کوچکی از خوان توست
افضل الاعمال شب قدر من
گریه برای لب عطشان توست
حال مرا روضه دگرگون کند
باز گدا بی سر و سامان توست
ای گلِ از ساقه جدا تشنه لب
آب لبت آب بقا تشنه لب
در و گوهر از دهنت ریخته
همچو عقیق یمنت ریخته
مثل نقابی به روی قرص ماه
زلف شکن در شکنت ریخته
بر روی هر صفحۀ خاک بلا
عطر خوش پیرهنت ریخته
دشمن بی شرم تو دور و برت
تا که کند بی کفنت ریخته
مصحف صد پارۀ زینب شدی
گوشۀ گودال تنت ریخته
ضربۀ سر نیزه کجا خورد که
خون جگر از دهنت ریخته؟
نالۀ زهرا قتلوک حسین
وای بُنی ذبحوک حسین
شاعر : حسین صیامی
- یکشنبه
- 22
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 4:59
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
حسین صیامی
ارسال دیدگاه