یا علی بر فَلکِ عشق تو پرچم زده ای
خیمه اندر حرم شاهد اعظم زده ای
شمع حُسن تو فروزان و جهان پروانه
ز آتش عشق شرر بر دل عالم زده ای
قهرمانان میادین اسدت می خوانند
بسکه شمشیر، تو در خطّ مقدّم زده ای
پیش هر مدّعی بی خرد و بی مایه
دم ز خود نازده ای ور زده ای کم زده ای
در هراسند هنوز از تو بنی اسرائیل
زآنکه بر مرحبشان سیلی محکم زده ای
گام ستوار تو نازم که ز همت همه عمر
قدم اندر ره اخلاص، دمادم زده ای
کرده ز ایثار تو تجلیل خدا در قرآن
سکّه بر نام خود از بخشش خاتم زده ای
قوت خود بر فقرا دادی و این عزت نفس
دست ردّیست که بر سینه ی حاتم زده ای
عُرفا کمتر از آنند که لب بگشایند
در مقامی که تو از صدق و صفا دم زده ای
خفته در بستر طاها و چو غواص جسور
دل به دریای پر از حادثه و غم زده ای
فلکت منزل و همسایه ی تو خورشید است
خیمه مافوقتر از عیسی مریم زده ای
انبیا از لبِ شیرین تو بوسند، که تو
بوسه ها بر یدِ پیغمبر اکرم زده ای
شب معراج مگر همسفر او بودی؟
کاحمدت دید به تخت عظمت لم زده ای
ساقیا زمزمه ی سعی تو در بزم صفاست
زآب کوثر نمکی بر لب زمزم زده ای
چه غم از کید اجانب که معینت زهراست
با یکی یار تو صد سلسله بر هم زده ای
کی ز بام فلک افتد علم اهل البیت
کان لوائیست که با فاطمه با هم زده ای
مفتخر باش «کلامی» که پی اخذ مراد
چنگ بر دامن آن مفخر آدم زده ای
شاعر : ولی الله کلامی زنجانی
- یکشنبه
- 22
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 5:12
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
ولی الله کلامی زنجانی
ارسال دیدگاه