• دوشنبه 5 آذر 03

 محسن ناصحی

شهید محسن حججی، -( شگفتا نشستم ، شگفتا نشستند )

761
1


 دلی شیشه ای دارم آری دلی پُر
به این شیشه خورده است گاهی تلنگر

من از ناکجای غزلها می آیم
ببین ! کوله بارم پُر است از تحیّر

شگفتا نشستم ، شگفتا نشستند
شهیدان به تأثیر و من در تأثُّر

شگفتا ! که اند ؟ از کدامین دیارند؟
چرا من ندارم از ایشان تصوّر؟

شگفتا ! شهیدی است بی سر ، که بوده است؟!
زُهیر است آیا ؟ حبیب است یا حُر

شهید است و خود خانه اش را بنا کرد
خودش خانه را چید ، آجر به آجر

شهید است و از پای تا سر حضور است
من امّا همینم سراپا تظاهر

شهید است و تسخیرِ دل کرد و رد شد
من امّا چه کردم به غیر از تمسخر

مرا چون شد آخر؟ تو را چون برادر؟
زدم قیدِ معجر ، زدی قیدِ چادر

دلی سنگ دارم دلم شیشه ای نیست
سراپا غرورم سراپا تکبّر

الهی که آن بت شکن باز گردد
شدم خسته از بت شدن ، از تفاخر

شاعر : محسن ناصحی

  • چهارشنبه
  • 25
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 5:29
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران