ابر رحمت
کور شد بس دیده ها در انتظار دیدنت
چاره باشد از طریق پیرهن بوییدنت
ابر رحمت، کی بباری بردل تقتیده ام
دل کویری خشک شد در حسرت باریدنت
آخرین شمس ولا دنیا شده ظلمت سرا
روشنی برما ببخشا با دمی تابیدنت
غم فراوان بر دل هر منتظر بنشسته است
رخ نما وغم ببر با لحظه ای خندیدنت
مفتخرکن ای شها ما را به سربازی خود
میوه ی جانها شده آماده بهر چیدنت
عمرها در حسرت دیدار رویت شد بسر
رونمایی کن که جان بازیم در جنگیدنت
سالها باشد که داغی مانده بر دلهایمان
قبر مادر رانما ظاهر به ظاهر بودنت
شاعر : اسماعیل تقوایی
- جمعه
- 3
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 16:9
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه