منم که عالم هستی گدای کوی من است
منم که کعبه دمادم به طوف روی من است
منم که کوثر و زمزم نمی ز جوی من است
منم که باغ جنان مست عطر و بوی من است
منم که زاده ی پورِ حسینِ زهرایم
منم که بر همه ی عالمین مولایم
منی که کل وجودم پر از خدا شده است
به کودکی دل من با غم آشنا شده است
دلم پر از غم جانسوز کربلا شده است
به پیش دیده من سر به نیزه ها شده است
چگونه شرح دهم من غمی که بر ما رفت
فقط همین ، سر اصغر میان سرها رفت
چگونه شرح دهم حال زار قافله را
چگونه شرح دهم های و هوی و هلهله را
چگونه شرح دهم خنده های حرمله را
چگونه شرح دهم رد پای سلسله را
چگونه شرح دهم روی نیزه قرآن را
چگونه شرح دهم خیزران و دندان را
منم که نو گل پرپر به چشم خود دیدم
منم که حنجر و خنجر به چشم خود دیدم
منم که پیکر بی سر به چشم خود دیدم
منم که غارت معجر به چشم خود دیدم
چه گویم از غم خلخال و جامه ی پاره
چه گویم از غم جانسوز طفل آواره
شاعر : ناصر شهریاری
- شنبه
- 4
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 13:13
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
ناصر شهریاری
ارسال دیدگاه