امشب عزای پنجمین امام است
شادی برای شیعیان حرام است
شهر مدینه، غرق عزا شد
دانشسرایش، ماتمسرا شد
آه و واویلا (2)
با آتش زهر هلال سوخت، آخر
در قلب عالم آتشی افروخت، آخر
بر شمعِ دل¬ها سوختن آموخت، آخر
در راه دین و، قرآن فدا شد
دانشسرایش مانمسرا شد
آه و واویلا (2)
او پنجمین مهر سپهر دین است
او هفتمین معصوم، در زمین است
او نور چشم زین العابدین است
مثل پدر با، زهر آشنا شد
دانشسرایش، ماتمسرا شد
آه و واویلا (2)
ای دل! عزای باقرالعلوم است
او کُشته¬ی زهر جفای شوم است
دردِ دلش بسیار، چون نجوم است
بر دردهایش، آخر دوا شد
دانشسرایش، ماتمسرا شد
آه و واویلا (2)
دُرهای دانش را صدف، لبِ او
علاّمه¬ها شاگرد مکتب او
با غم گذشت هم روز و هم شبِ او
گویا مدینه، کرب¬وبلا شد
دانشسرایش، ماتمسرا شد
آه و واویلا (2)
با دیده¬ی خود دیده کربلا را
آن روز عاشورای غم¬فزا را
گل¬های سرخ باغ مصطفی را
دائم دلِ او، غرق عزا شد
دانشسرایش، ماتمسرا شد
آه و واویلا (2)
در کودکی بر غصّه مبتلا گشت
در کربلا اسیر اشقیا گشت
با دست بسته شام و کوفه¬ را گشت
همدم برایش، آه و بکا شد
دانشسرایش، ماتمسرا شد
آه و واویلا (2)
«سیّدبشیر»! امشب چو نی، نوا کن
یاد از غم سالار نینوا کن
بیمارها و دردمندان را دعا کن
دل¬ها شکست و، وقت دعا شد
دانشسرایش، ماتمسراشد
آه و واویلا (2)
- سه شنبه
- 17
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 19:1
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
سیدبشیر حسینی میانجی
ارسال دیدگاه