مرغ سحرم دانه ی اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنه کارم و تو حیّ یگانه
مشتاق توام ورنه گدایی است بهانه
در را به رویم باز کن ای صاحب خانه
من عبد نمک خوار نمکدان شکن استم
گشتم خجل از توبه، زبس توبه شکستم
باز آمده ام بر در عفو تو نشستم
هر چند بدم عبد گنه کار تو هستم
از بندگیم غیر گنه نیست نشانه
در را به رویم باز کن ای صاحب خانه
بیچاره و درمانده ام ای دوست نگاهی
با کوه گنه آمده سویت پر کاهی
غیر از سر کوی تو مرا نیست پناهی
سبحانک یا سیّدی العفو، الهی
العفو که جز عفو توام نیست بهانه
در را به رویم باز کن ای صاحب خانه
سوگند به اشک سحر فاطمه یارب
سوگند به جان پدر فاطمه یارب
سوگند به سوز جگر فاطمه یارب
سوگند به خون پسر فاطمه یارب
با اشک مرا پاک کن ای حیّ یگانه
در را به رویم باز کن ای صاحب خانه
یا مَن سَبَقَت رَحمتک ای خالق داور
سوگند به العفوِ شب ساقی کوثر
سوگند به پیشانی مجروح پیمبر
العفو، که از وعده ی عفو تو مکرّر
در باغ دلم زد گل امّید جوانه
در را به رویم باز کن ای صاحب خانه
با عفو تو جرمی نبود جرم دو عالم
آرد گنه خلق زلطف و کرمت کم
بوده است گناه از من و عفو از تو دمادم
هرگز نگذارد کرم و لطف تو "میثم"
از کوی تو گردد به سوی نار روانه
در را به رویم باز کن ای صاحب خانه
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
- شنبه
- 4
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 14:8
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه