الــهـی بـکـویـت پــنـــاهــم بـده
فـــروغـی بــشــام سـیــاهـم بــده
مـنـم بـنـده عــاصـی مـنـفــعــل
کـه هـسـتـم زکـردار زشـتم خجل
مـنـم بـنـده مـسـت جـام غـرور
کـه تـرسـم بـیـفـتم ز رحمت بدور
مـکـن قـهــر بـا بـنـده سرکشت
مـسـوزان تـن و جـانـم از آتشت
الـهـی بـکـن رحـم بـر حـال من
نگر سرنگـون بخت و اقبال من
منم معترف بـر گناهان خویش
کـه بـاشـد گناهم ز اندیشه بیش
تو مـنگـر بـرفتار و کردار من
جهیم است بی شک سزاوار من
ز رحمت تو عذر و گناهم پذیـر
چــو افـتـادم از پـای دستم بگیر
رحـیـما تـوئـی خالق بحر و بـر
تـوئـی مـهـربـانـتـر ز مام و پدر
ز سـرگـشـتـگـیـهـا نـجـاتم بـده
تـو ایـمـان و حـسـن صفاتم بده
«حـیاتی» مشو ناامــید از الاه
کـه بـخشد خداوند کوهی به کاه
- چهارشنبه
- 28
- تیر
- 1391
- ساعت
- 5:13
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه