آمدم سوی غمکده خانم !
که عزای تو آمده خانم !
اذن سینه زدن بده خانم!
جبل الصبر ! سیده خانم !
کوه ایمانی و یقین زینب!
خواهر غصه ! مادر غم ها !
رونوشت صلابت زهرا
ای شکوهت همیشه پابرجا
السلام علیک یا حلما
خانمی مؤمن و متین زینب!
معجزه به وضوح میکردی
هر نفس کار نوح میکردی
با دمت قبض روح میکردی
خوب فتح الفتوح میکردی
اسدالله چندمین زینب !
تو معلم ندیده استادی
پی تفسیر عدل و بیدادی
دو جوان در مسیر حق دادی
آه ، بانو به زحمت افتادی
درد داری درد دین زینب !
از لبت دائما گوهر میریخت
از دل خطبه ات جگر میریخت
با خروش تو کرک و پر میریخت
رنگ از چهره ی خطر میریخت
زن ندیدم من اینچنین زینب!
عزت و آبروی مکتب من
اسم پاکت نشسته بر لب من
مدح تو نغمه ی مرتب من
شصت و نه بار ذکر هر شب من
فقط إیاک نستعین زینب !
هاشمی زاده زینت بابا
در مسیر ولایت بابا
وارث درد و غربت بابا
عمه جان به روایت بابا...
بهترینی تو بهترین زینب !
راه تو راه سرخ عاشوراست
اخت الارباب پرچمت بالاست
عمه جان از خطابه ات پیداست
کربلا در نگاه تو زیباست
به نگاهت صد آفرین زینب!
تا ابد هست نوکرت محتاج
به دعای مکررت محتاج
به نگاه برادرت محتاج
و به الطاف مادرت محتاج
أنا مسکین و مستکین زینب !
رنگ و بویی ببخش محفل را
باخبر کن دوباره مقبل را
تا روایت کند مقاتل را
جان زهرا بیا و این دل را
کربلا کن ، فقط همین زینب !
درد ها را به جان خریدی ، آه
دم دروازه تا رسیدی -آه-
طعنه از این و آن شنیدی ، آه
خیری از زندگی ندیدی ، آه
با مصیبت شدی عجین زینب!
عاقبت شام میهمان شده ای
سر بازار نیمه جان شده ای
دل پریشان و قد کمان شده ای
همه دیدند ناتوان شده ای
بچه ها از غمت غمین زینب!
ای بزرگ عشیره افتادی
در بلایی کبیره افتادی
در شبی سرد و تیره افتادی
پیش چشمان خیره افتادی
با لگدهای سهمگین زینب !
روضه را بغض در صدایت گفت
تاول روی دست و پایت گفت
ورم زیر چشم هایت گفت
دختر شام ناسزایت گفت
گریه ی شهر را ببین زینب !
همه ی عمر موکنان خواندی
گریه کردی و بی امان خواندی
از یهودی بد دهان خواندی
از سر و تشت و خیزران خواندی
مرثیه هایت آتشین زینب !
شاعر : علیرضا خاکساری
- دوشنبه
- 6
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 19:34
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
علیرضا خاکساری
ارسال دیدگاه