وقتی در یک خانه در انظار میسوزد
یا مادری بین در و دیوار میسوزد
پروانه در سوز نگاه یار میسوزد
با دست بر زانو زده کرار میسوزد
حتما زمین خوردن برایش دردسر میشد
مردی که هرلحظه غم او بیشتر میشد
جای چهل تن در میان خانه اش کم بود
نا هم براى ناله ی پروانه اش کم بود
جای هزاران درد روی شانه اش کم بود
صبر دو چشم پرغم دردانه اش کم بود
در گیر و دار شعله ها پروانه میسوزد
در لب گزیدنهاش مرد خانه میسوزد
آتش گرفته دست بر دامان یک مادر
بر تار و پود پیکر زهرای پیغمبر
میسوخت در خون گریه های لاله اش حیدر
بال کبوتر بود و سوز و دود و خاکستر
در ازدحام خانه اش غوغای محشر بود
ذکر لب حیدر فقط الله و اکبر بود
سیلی که سوی چشمهارا جابجا میکرد
بغضی که قد لافتی ها را دوتا میکرد
فریاد واویلاش را باخون هجا میکرد
دستش اگر وا بود حتما خون بپا میکرد
دستش به زانو چون رکوع اما زکاتش خون
این لحظه تا به انتهاى خاطراتش خون
بیت خدا را چون تماشا خانه میکردند
وقتی به آتش خانه را ویرانه میکردند
با شعله دنبال پر پروانه میکردند
گلبرگ های یاس دانه دانه میکردند
آنجا ترک برداشت غیرت در سر حیدر
آوار شد در خانه فتح خیبر حیدر
در پشت آن در گودی گودال پیدا بود
در گیر و دار شعله ذکر وا حسینا بود
انگار حرف معجر و آغوش نی ها بود
یک سو علی و یک طرف فریاد زهرا بود
این دود یعنی نسل نمرودند این لشکر
یعنی شروع دردسرهای دل حیدر
هرکس کبوتر بود در این شعله ها افتاد
یعنی برای زینب و کلثوم جا افتاد
این قرعه بر نام حسین تا کربلا افتاد
وقتی غدیر امروز زیر دست و پا افتاد
این ساختن با سوختن ها ، کار مادرهاست
یا اینکه اصلا سوختن ارثیه ی زهراست
مادر اگر از کوچه ها سر در نمی آورد
این کوچه ها صد قصه ی دیگر نمی آورد
قنفذ برای خانه درد سر نمی آورد
یا این بلاها را سر حیدر نمی آورد
پای حسین و زینب از گودال در میرفت
این کاروان تا شام و کوفه بی خطر میرفت
نرگس غریبی
- سه شنبه
- 7
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 13:57
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه