الجار ثم الدار شد رمز دعایت
دیدم که میلرزید آهسته صدایت
شهری که میسوزد خودش از بغض و کینه
میریزد آخر هیزم و آتش به پایت
قدر تو را مولا فقط میداند ای عشق
جاهل نمیفهمد تورا ای بی نهایت
حتی گذشتی از همان نان و نمک ها
میشد فقیری بین سفره هم غذایت
در مهربانی و وفا بی انتهایی
ای که دلیل خلق دنیا ابتدایت
عرش خدا از خانه ی تو نور برداشت
از گردش دستاس و شور ربنایت
آخر بجای بوسه پیغمبر آتش
افتاد برآن خانه شد کرببلایت
مولا فقط وصف تورا میگفت زهرا
ای که همه هستیه عالم شد فدایت
یک عمر اگر ما از غریبی ات بگوییم
پایان ندارد ماتم بی انتهایت
شاعر : سید امیر حسین خوشرو
- سه شنبه
- 7
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 14:31
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
سید امیر حسین خوشرو
ارسال دیدگاه