میبرد امید همه را از دل خانه
میبرد علی جان خودش را سر شانه
تا زخم به بال و پر او خورد علی مرد
تا تیر غمش سمت علی کرد کمانه
یک روز عقیقی به گدا داد ٬ همانطور
یاقوت کبودی به علی داد زمانه
کردند حسادت به دو دلداده عاشق
اصلا همه معرکه ها بود بهانه
با موی پریشان وسط خانه نشسته ست
زینب که نگاهش شده معطوف به شانه
بانوی علی آینه عشق الهی ست
بی سنگ و نشانی که خدا راست نشانه
شاعر : مصطفی هاشمی نسب
- چهارشنبه
- 8
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 6:6
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
مصطفی هاشمی نسب
ارسال دیدگاه