ای مسیح جان حیدر فاطمه
یاس نیلی رنگ پرپر فاطمه
ای پرستوی غمینم خنده کن
دیده بگشا و علی را زنده کن
بر دلم با رفتنت آذر مزن
شعله بر جان و دل حیدر مزن
پشت حیدر گرم بر پیمان توست
قدرت حیدر گرو بر جان توست
مرد خیبر التماست می کند
اشک چشمش را لباست می کند
بر لباست گر به جز خوناب نیست
بین ما پیمان شکستن باب نیست
ای قرارم دست از حیدر مکش
مرغ عشق من ز بامم پر مکش
دیده واکن ای بقربان سرت
کن نظر بر حال زار دخترت
زخمی و لبریز دردی فاطمه
خانه را آشفته کردی فاطمه
ای قرار حیدر و جان حسین
بیقرارت هم حسن هم زینبین
بین بستر دست خود حرکت بده
خانه را با یک سخن برکت بده
قلب حیدر را ز غم بشکافتی
فاطمه جان یک کفن کم بافتی
آه حیدر اشک زینب را ببین
بی تو زهرا میشوم خانه نشین
فاطمه این وصل را هجران مکن
خانه را با رفتنت ویران مکن
داریوش جعفری
- چهارشنبه
- 8
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 6:45
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
داریوش جعفری
ارسال دیدگاه