یکی سنگ آورده هرطوری شده
شیشه صبر خدا رو بشکنه
گاهی پا می زنه تا که گلدون
گلای سرخ بهارو بشکنه
بوی خون بچه از پنجه داره
هوا رو پر از تعفن میکنه
سر مادرو به دست گرفته و
اینجوری داره تفنن می کنه
عاشق کشتن و غارتن فقط
خریدن آبروی حرمله رو
مردم این وسط چطور داد بزنن
به حقوق بی بشر این گله رو
گرگ بارون دیده ی بیابونن
پره آتیشه هوای سینه شون
خطشون کشتن طفل و مادره
به سقیفه میرسه زمینه شون
داره گریه می کنه به تنشون
لباسای آدمیت و شرف
وقتشه حق این آدم کشی رو
بزاره تو دستشون شاه نجف
جواب تخته سیاه رو کی میده
زهره ی گچش سفید و آب شده
با زغال نیمکتای مدرسه
یه نفر ترسیده و کباب شده
ما و شلیک تیرای مشقی از
سنگر شیشه ای لپ تابمون
بایدم بیانیه ش طوری باشه
تا یه وقت به هم نریزه خوابمون
پاشو زود صاعقه هات رو بفرست
سنگای عذابتو بزار بیاد
واسه ی نجات مردم آخدا
بگو که صاحب ذوالفقار بیاد
شاعر : روح الله عیوضی
- دوشنبه
- 20
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 4:27
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
روح الله عیوضی
ارسال دیدگاه