میا کوفه حسین
مثل من کاش کسی اینهمه حیران نشود
تک و تنها وسط کوفه پریشان نشود
سنگها بوسه به پیشانی من میدادند
کاش این بوسه دگر قسمت دندان نشود
با لب تشنه لب بام دعا میکردم
که عزیزم لب تو پاره و عطشان نشود
شرطه هاشان چقدر بی ادب و گستاخند
کاش حوریه ی تو راهی زندان نشود
از همان راه که در پیش گرفتی برگرد
تا عقیله وسط هلهله گریان نشود
تا شنیدم همه دنبال غنیمت هستند
نذر کردم بدن پاک تو عریان نشود
بچه ها با نوک پا روی تنم کوبیدند
تنت ای کاش که بازیچه ی طفلان نشود
صحبت از اصغر و از حرمله انداخته اند
بدنم را وسط مزبله انداخته اند
شاعر : رضا قربانی
- پنج شنبه
- 23
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 9:30
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
رضا قربانی
ارسال دیدگاه