رحم کن به من
خود را حراج کرده ام آقا بیا بخر
من بی نواتر از همه ام ، `بی نوا” بخر
چانه نمی زنم بخدا حرف ، حرفِ توست
بی ارزشم اگر چه ... مرا بی بها بخر
دیگر به روی دست خودم باد کرده ام
یا ورشکسته ام بکن آقا ... وَ یا بخر
آتش زدم به مال خودم ، رحم کن به من
من بی وفا ... قبول ... تو ای باوفا بخر !!!
درهم قبول کن همه ام را هر آنچه هست
دیگر نکن تو خوب و بدم را سوا ... بخر
بی آبروتر از همه ام ، بدترم نکن
یک گوشه مخفیانه مرا بی صدا بخر
من برده ی توام که به بازار برده هام
گر چه سیاه چهره ام ... این برده را بخر
تو پادشاه های جهان را خریده ای
این بار را ضرر بکن و یک گدا بخر
با من کتیبه یا که کُتَل می شود خرید
من را برای خرجیِ بزمِ عزا بخر
یا که مرا نبر به حرم ، بی حرم بکش
یا نه ... مرا ببر وسطِ کربلا بخر
شاعر : رضا قاسمی
- پنج شنبه
- 23
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 16:6
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
رضا قاسمی
ارسال دیدگاه