بانی روضه ها...
تو امیر و عزیز و آقایی
صادقی از تبار طاهایی
بانی روضه های سقّایی
بین آتش به یاد زهرایی
کمرِ غصّه از غمِ تو خمید
وقتی آتش میان خانه رسید
مثل ابر بهار می گریی
مضطر و بی قرار می گریی
با دل پر شرار می گریی
از چه اینگونه زار می گریی
گریه هایت چه داغ و جانسوزست
بر دل ما چه شعله افروزست
گریه کم کن، کسی که صدمه ندید
شعله بر اهل خانه ات نرسید
پس چرا اینچنین قد تو خمید
مثل یک شمع سوخته آب شدید
حمدُ لله، کسی نسوخت دگر
نشکسته پری ز ضربه ی در
سیّدی چیست در تب وتابی؟
خسته ای از چه رو نمی خوابی؟
روزه ای یا که تشنه ی آبی؟
یاد هل من معین اربابی
یاد لبهای تشنه یاد حسین
آه، گردیده ای به شیون و شین
بعد من نوبت امام رسید
نم نم اشک او زدیده چکید
آهوی ناله اش ز سینه رمید
ضجّه هایش رسید تا ناهید
از حسین و غریبی اش می گفت
از دو چشمان در و گوهر می سفت
ناله سر داد آن امام همام
ششمین جانشین خیر الانام
داد اول به شاهِ تشنه سلام
آه بودش، چو همنشین به کلام
گفت دیدی چگونه می لرزید؟
کودکی که ز شعله می ترسید
خانه ام سوخته ولی غم نیست
داغ دارم مگو دمادم نیست
اشکهایم که بهر عالم نیست
علت گریه ام چرا کم نیست؟
تا که دیدم شرار آتش را
یاد کردم ز عصر عاشورا
خیمه ها غرق شعله و آذر
جمله زنها و کودکان مضطر
همه گلهای فاطمه پرپر
غرق در خون بدن ولی بی سر
به همین اکتفا نشد، ای وای
همه سرها به نیزه شد، ای وای
حسین رضایی(حیران )
- جمعه
- 24
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 10:32
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه