عمه از این غم،پژمرد
دخترت از این غم،مرد
پیش چشمم لبهایت خیزران خورد
خون و خاکستر،دارد رویت
مثل من آتش دیده مویت
خون تازه می آید بابا از گلویت
ای پدر جان عشق تو پیرم کرد
تو شدی همچون زهرا
دختره نازه بابا
با قد خم سر کردی چادرت را
از سر نیزه دیدم حالت
زخمی و خونی گشته بالت
مادرم را دیدی در صحرا خوش بحالت
دختر من ای عزیز بابا
شاعر : بهمن عظیمی
- شنبه
- 25
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 3:51
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه