اشکم از حسرت تو میل چکیدن دارد
قلب با دیدن تو شوق تپیدن دارد
.
امشب ای ماه بخون خفته زپیشم نروی
صد گل بوسه ز لبهای تو چیدن دارد
.
شوق وصل تو مرا زنده نگه داشته بود
روحم از جسم دگر میل پریدن دارد
.
عمه جان ناز ترا میکشد امشب بابا
ناز کن ناز که ناز تو کشیدن دارد
.
این چه زخمی است که افتاده به کنج لب تو
نقطه هر جا غلط افتاد مکیدن دارد
.
عمه ام گفته به من گریه کن امشب چونکه
ماه در برکۀ چشمان تو دیدن دارد
.
تا سحر گوش ز تو نالۀ جانسوز زمن
درد دلهای من خسته شنیدن دارد
.
یک نفر کاش به این شمر ستمگر میگفت
حنجر تشنۀ این شاه بریدن دارد؟؟
.
«بابک» اینجا ثمن عشق کلاف جان است
یوسف فاطمه بالله که خریدن دارد
.
- یکشنبه
- 24
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 10:44
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حاج افشین بابک اردبیلی
ارسال دیدگاه