تو که خود با خبر از حال دل زار منی
تا به کی از تو و از فاصله ها باید گفت؟
تا به کی از تو و آن زلف رها باید گفت؟
تا به کی رنج فراق رخ تو باید برد؟
تا به کی شور غزل را به نوا باید گفت؟
بس کن این فاصله را پرده ز رخسار بگیر
کاسه ی صبر سر آمد به کجا باید گفت؟
شمع سوزان غم هجر توام...آب شدم
تا به کی قصه به صد رنج و بلا باید گفت؟
جگرم سوخت ز بس بیخبر از حال توام
بیخبر چند ز اوصاف شما باید گفت؟
تو که خود با خبر از حال دل زار منی
بس کنم قصه ی هجران تو؟...یا باید گفت؟
طرح شکواییه ی خود سوی اغیار برم؟
یا که با دوست به محراب دعا باید گفت؟
محرم سرّ غمم نیست چو کس در همه شهر
گله از یار فقط پیش خدا باید گفت
داریوش جعفری
- شنبه
- 25
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 4:24
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه