بخواب اصغر من
بخواب اصغر من ، عمو دگر نیاید
بخواب در بـرِ من ، عمو دگر نیاید
غنچـة احمـر من ، عمو دگر نیاید
طفلکِ مضطر من ، عمو دگر نیاید
بخواب عزیز جانم ، به بانگ لایی لایی
که غصه ات ندارد، به دشت سینه جایی
خبر رسیده در خون ، نشسته ساقیِ ما
دگـر حـرم نیایـد ، عـمـویِ باوفـایی
مادر مخوان به نغمة لالا مرا به خواب
یا وعده ای مده که رسد از شریعه آب
آماده ام که جان به فدایِ پـدر کنم
از بی کسیِّ او بکشم در درون عذاب
سویِ میدانم ، روانه کن جانم
از غم بی کسیِ پدر در افغانم
بخواب اصغر من ، عمو دگر نیاید
بخواب علیِّ اصغر ، که چارة تو خواب است
درون خیمه مادر ، ببین که قحطِ آب است
تـوان رزم و پیکـار ، نداری ای صغیرم
فراق تو علی جان ، که قاتلِ رباب است
مادر مگو که دردِ مرا چـاره جو کنی
آبی به خیمه های حرم جست و جو کنی
یا بهر تر نمـودنِ لـب های نازکـم
با نهرِ علقمـه هوسِ گفت و گو کنی
سویِ میدانم ، روانه کن جانم
از غم بی کسیِ پدر در افغانم
بخواب اصغر من ، عمو دگر نیاید
613
بخواب اصغر من ، عمو دگر نیاید
بخواب در بـرِ من ، عمو دگر نیاید
غنچـة احمـر من ، عمو دگر نیاید
طفلکِ مضطر من ، عمو دگر نیاید
بخواب و فکر رفتن ، ز سینه ات نما در
ترحمـی علـی کن ، به حـال زار مـادر
تو را اگر ز آغـوش ، جـدا کنم عزیـزم
شود غمِ جـدایی ، به مـرگ من برابـر
مادر مرا به اشک جـدایی رها مکن
یا با فغـان و نالـه دمادم صدا مکن
راضی به رفتنِ یل شش ماهه ات بشو
جز با رضایت از بغل خود جدا مکن
سویِ میدانم ، روانه کن جانم
از غم بی کسیِ پدر در افغانم
بخواب اصغر من ، عمو دگر نیاید
بخواب امید مادر ، که سینـه می گدازی
چرا سـرود رفتـن ، به گریـه می نوازی
بخواب که در دلِ خواب ، آبِ روان ببینی
پـدر نـدارد ایـن جا ، به رزم تو نیـازی
مادر مرا به دوشِ پـدر رهنمون نما
در سینه شور و شوقِ جهادم فزون نما
با سـروری و عزت و ایثار و افتخار
قنداقه ام به دشت بلا غرق خون نما
سویِ میدانم ، روانه کن جانم
از غم بی کسیِ پدر در افغانم
بخواب اصغر من ، عمو دگر نیاید
شاعر : محمدرضا سروری
- دوشنبه
- 27
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 8:40
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه