چه دردی دارم امشب
چه دردی دارم امشب چه اشکی بارم امشب
امان از این جدائی برادر جان کجائی
سراسر زارم امشب ز غم سرشارم امشب
امان از این جدائی برادر جان کجائی
******
تو رفتی زینبت تنهای تنها
در این صحرا شده در بند غمها
کجایی مهربان یار وفادار
دلم آتش گرفته دست أعدا
برادر بی تو مُردم غصه خوردم
به سینه بُغض آهم را فشردم
به هجران تو یار سر جدایم
دلم را دست غمهایت سپردم
برادر بی قرارم سراسر بی بهارم
فقط آهِ شبانه شده آهنگ زارم
چه دردی دارم امشب چه اشکی بارم امشب
امان از این جدائی برادر جان کجائی
******
در این دشت ملال آور چه گویم
چگونه دیده با خونابه شویم
عذابم می دهد این درد دوری
کجا ماه دل آرای تو جویم
رقیه بی تو می میرد برادر
دلش را غصه پُر کرده سراسر
تمنایی ندارد جز وصالت
بیا این آرزویش را برآور
برادر بی قرارم سراسر بی بهارم
فقط آهِ شبانه شده آهنگ زارم
چه دردی دارم امشب چه اشکی بارم امشب
امان از این جدائی برادر جان کجائی
******
تو را بر نیزه ها دیدم مقابل
کشیدم آنچنان آهی من از دل
به یادم آمد از گودال خونین
به روی سینة تو پای قاتل
دوای درد بی تابم تو هستی
صفای خاک محرابم تو هستی
بزن لبخند امّیدی به رویم
یگانه ماه و مهتابم تو هستی
برادر بی قرارم سراسر بی بهارم
فقط آهِ شبانه شده آهنگ زارم
چه دردی دارم امشب چه اشکی بارم امشب
امان از این جدائی برادر جان کجائی
******
تو که خونین به روی نیزه هائی
به درد سینه سوزم آشنائی
بخوان قرآن برادر پیش چشمم
تسلای دل بی تاب مائی
قدمگاه تو مهتاب نگاهم
تو را من دیدة خونین به راهم
بخواهد سروری از شاه بی سر
در این دنیای بی یاور پناهم
برادر بی قرارم سراسر بی بهارم
فقط آهِ شبانه شده آهنگ زارم
چه دردی دارم امشب چه اشکی بارم امشب
امان از این جدائی برادر جان کجائی
******
شاعر : محمدرضا سروری
- دوشنبه
- 27
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 9:14
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه