خیمه ها را سوختند
خیمه ها را سوختند
آتشـی افـروختنـد
بـر دل پُـر اخگـرم ، تیـر ماتـم دوختند
کوفیان رحم و شرف ، را به زر بِفروختند
تیـره روزی تـا ابـد ، در درون اندوختند
خیمه ها را لاله ها را از شقاوت سوختند یک به یک افروختند
خنجـری تا حنجـر یـارم برید
کودکانـش هر یکی سویی دوید
از کـف شمـر ستمگـر بر زمین
قطره قطره خون مولا می چکید
حمله ور گشتند بسوی خیمه ها
تیـر باریـدنـد به روی خیمه ها
کوفیـان با پرچـم ظلم و ستـم
می نمودند جست و جوی خیمه ها
الامـان از این جنایت ظلم و جور بی نهایت
سوزم از شرح حکایت سیـدی مـولا فدایت
خیمه ها را سوختند
خیمه ها را لاله ها را از شقاوت سوختند یک به یک افروختند
می وزید از هر طرف امواج کین
خیمه ها شد عاقبـت تاراج کین
خیمه سوزی بعد از آن غارتگری
یادگـاری مانـده از معراج کین
تـازیانـه شـد حبیـب کودکان
ضربـت سیلـی نصیـب کودکان
خیمه ها را یک به یک آتش زدند
شد به پا" امّن یجیب " کودکان
الامـان از این جنایت ظلم و جور بی نهایت
سوزم از شرح حکایت سیـدی مـولا فدایت
خیمه ها را سوختند
خیمه ها را سوختند
آتشـی افـروختنـد
بـر دل پُـر اخگـرم ، تیـر ماتـم دوختند
کوفیان رحم و شرف ، را به زر بِفروختند
تیـره روزی تـا ابـد ، در درون اندوختند
خیمه ها را لاله ها را از شقاوت سوختند یک به یک افروختند
بی مـروت کوفـیـان بی شـرف
خیمه ها را می زدند از هر طـرف
مانده زین العابـدین با حال زار
در درون خیمه ای آتش به کـف
ای خـداونـدا بـرس فریـاد مـا
تـا بگیـری از یـزیـدان داد مـا
خیمـة آل عبـا بی کـس شـده
کـس نمی آیـد دگـر امـداد مـا
الامـان از این جنایت ظلم و جور بی نهایت
سوزم از شرح حکایت سیـدی مـولا فدایت
خیمه ها را سوختند
خیمه ها را لاله ها را از شقاوت سوختند یک به یک افروختند
هر چه غم بوده نصیـب ما شده
قـاتـل صبـر و شکیـب ما شده
گشته بی سامـان خیام فاطمـه
شعـلـة آتـش طبیـب ما شده
سینـه ام دیگر نـدارد تـاب غم
تا بگـویـم قـصـة اربـاب غـم
سـروری ماه محـرم کن به پـا
از ره مهـر و وفـا اسبـاب غـم
الامـان از این جنایت ظلم و جور بی نهایت
سوزم از شرح حکایت سیـدی مـولا فدایت
خیمه ها را سوختند
شاعر : محمدرضا سروری
- سه شنبه
- 28
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 4:13
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه