ضربت سیلی
ضربت سیلی گرفت ، قوّت بینایی ام
من گل باغ ولا ، میوة دانایی ام
غم شده همسایة ، کلبة تنهایی ام
شرم و حیا کن دمی ، زین همه شیدایی ام
******
عمه به دادم برس ، عمه به دادم برس ، عمه به دادم برس
من که یتیمی صغیر ، ساکن کوی غمم
بی کس و بی سرپناه ، زخمة بی مرهمم
از چه سبب صورتم ، گشته ز نیلی کبود
دشمن دون کن حیا ، نور دل خاتمم
ای که چنین می زنی ، بر رخ دخت نبی
یار کدامین گروه ، اهل کدام مذهبی؟
من گل باغ ولا ، میوة دانایی ام
ضربت سیلی گرفت ، قوّت بینایی ام
******
عمه به دادم برس ، عمه به دادم برس ، عمه به دادم برس
هر که رسد می کشد ، گوش من و موی من
سیلی و شلاق و سنگ ، می شکند جام تن
پاره شده گوشم از ، غارت گوشواره ها
عمه نما پیکر ، تار و کبودم کفن
بر رخ نیلوفرم ، هالة نیلی نشست
تا که به گلگونه ام ، ضربة سیلی نشست
غم شده همسایة ، کلبة تنهایی ام
ضربت سیلی گرفت ، قوّت بینایی ام
******
عمه به دادم برس ، عمه به دادم برس ، عمه به دادم برس
طفل یتیم را زدن ، خنده ندارد دگر
خنده مزن بی حیا ، بر من خونین جگر
داغ پدر یکطرف ، بی کسی ام یکطرف
حملة دلواپسی ، بر رخ زارم نگر
غصه به دل ریشه زد ، زین همه جور و جفا
شکوه کنم از شما ، به جدّ خود مصطفا
شرم و حیا کن دمی ، زین همه شیدایی ام
ضربت سیلی گرفت ، قوّت بینایی ام
******
عمه به دادم برس ، عمه به دادم برس ، عمه به دادم برس
خانة آل عبا ، کودک و پیر و جوان
یا که به خاکند و خون ، یا پی محمل دوان
درد صغیران نمود ، بیشتر از کشته ها
از دل و از دیدة ، اهل حرم خون روان
سروری از هر طرف ، غصه وزد با نسیم
کاخ ستم زیر و رو ، می کند آه یتیم
کاخ ستم شد خراب ، یمن شکیبایی ام
ضربت سیلی گرفت ، قوّت بینایی ام
******
شاعر : محمدرضا سروری
- سه شنبه
- 28
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 8:53
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه