باید دری برای مناجات وا شود
تا درد بی دوای گناهم دوا شود
باید کسی که نزد خدا دارد آبرو
وقت سحر به یاد دلم در دعا شود
باید ز آبروی خویش خرج من کند
تا واسطه میان من و کبریا شود
بی واسطه خدا بخدا رد کند مرا
بی واسطه دعای سحر بی بها شود
یابن الحسن بیا مرا آبرو بده
تا که دری برای مناجات وا شود
از حق بخواه بگذرد از هر چه کرده ام
تنها خدا به حرف تو از من رضا شود
نام مرا میان قنوت سحر ببر
تا نامه ام بری زگناه و خطا شود
ماه مبارک است ،مبارک ترش نما
تا چشم من به روی شما آشنا شود
باید چه کرد تا که تو از من رضا شوی
تا روزی ام سفر به سوی کربلا شود
آنجا که شد به نیزه سر آن بزرگوار
آنجا که قبله دل اهل ولا شود
آنجا که بود زینب پرده نشین اسیر
او شد اسیر تا که کنیز خدا شود
تا درد بی دوای گناهم دوا شود
باید کسی که نزد خدا دارد آبرو
وقت سحر به یاد دلم در دعا شود
باید ز آبروی خویش خرج من کند
تا واسطه میان من و کبریا شود
بی واسطه خدا بخدا رد کند مرا
بی واسطه دعای سحر بی بها شود
یابن الحسن بیا مرا آبرو بده
تا که دری برای مناجات وا شود
از حق بخواه بگذرد از هر چه کرده ام
تنها خدا به حرف تو از من رضا شود
نام مرا میان قنوت سحر ببر
تا نامه ام بری زگناه و خطا شود
ماه مبارک است ،مبارک ترش نما
تا چشم من به روی شما آشنا شود
باید چه کرد تا که تو از من رضا شوی
تا روزی ام سفر به سوی کربلا شود
آنجا که شد به نیزه سر آن بزرگوار
آنجا که قبله دل اهل ولا شود
آنجا که بود زینب پرده نشین اسیر
او شد اسیر تا که کنیز خدا شود
- دوشنبه
- 2
- مرداد
- 1391
- ساعت
- 6:9
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه