بزم عزا
میخرم برجان خود درد و بلای روضه را
میکشم برصورتم دست شفای روضه را
پیش تو آخر سیاهی روسپیدم میکند
دوست دارم پرچم بزم عزای روضه را
کربلا قسمت نشد عیبی ندارد لاأقل
ای خدا از ما نگیری کربلای روضه را
نام تو آمد میان پس میشود احساس کرد
بوی سیب سرخ جاری درفضای روضه را
مادرت با هر”حسین” ما به سینه میزند
می نشیند ابتدا تا انتهای روضه را
ازبلا و ازمریضی جسم وجانش بیمه ست
مطمئناً هر کسی خورده غذای روضه را
مزه اش زیر زبانش هست تا پایان عمر
نوش جان کرده کسیکه قندوچای روضه را
درقیامت میشودمحشور هرکس با کسی
باخودت محشورکن مابچه های روضه را
شاعر : محمد حسن بیاتلو
- سه شنبه
- 28
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 14:47
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محمد حسن بیات لو
ارسال دیدگاه