آمد محرم صاحب غمها کجایی؟
ای داغدار اشک و ماتمها کجایی؟
ای خسته از انبوه آدمها کجایی؟
اصلا بگو آقا محرمها کجایی؟
دلگیرم از این روزهای بیتو بودن
این روزهای از فراق تو سرودن
روزی که میآیی نمیدانم که هستم
آه ای عزیز فاطمه خالیست دستم
من چشم بر دیدار چشمان تو بستم
هرشب اگر در مجلس روضه نشستم؛
امشب هم از خونابههای تشت خواندیم
هم زان تنی که پارهپاره گشت خواندیم
کمکم جوانی هم به سر آمد ولی تو...
از لحظهی رفتن خبر آمد ولی تو...
عمری محرم شد صفر آمد ولی تو...
عمری به جان ما شرر آمد ولی تو...
این عبد بیمولا نمیخواهد جهان را
از غم رها کن دیگر ای صاحب، زمان را
شاعر : رضا یزدانی
- سه شنبه
- 28
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 15:32
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
رضا یزدانی
ارسال دیدگاه