تنها نبودیم
روزگاری اینچنین تنها نبودیم ، یار و یاور داشتیم
بی کس و وامانده در صحرا نبودیم ، خیل لشکر داشتیم
با پیمبر غرقِ در غم ها نبودیم ، سایه بر سر داشتیم
اینچنین لب تشنه بر دریا نبودیم ، حوض کوثر داشتیم
بی پناه در مسلخ اعدا نبودیم ، تیغِ حیدر داشتیم
******
بی کس و تنها نبودیم غرقِ در غم ها نبودیم
مانده در صحرا نبودیم تشنه بر دریا نبودیم
روزگاری دل پیِ دلداده بود
هرکسی بر مصطفی دل داده بود
حق مداری ، مردی و افتادگی
خصلت آن مردم آزاده بود
عشق بود و سینه ای پُر آرزو
ریشة اُلفت به جان و دل فرو
رادی و مردانگی مثل شرف
روز و شب ها وجه کسب آبرو
حالیاییم در کف ظالم اسیر
مانده ایم لب تشنه در عمق کویر
مرغ جان مسلمین از ترس جان
مانده در برف سیاهی سر به زیر
روزگاری اینچنین تنها نبودیم ، یار و یاور داشتیم
******
یاد آن ایام پُر خیر و صلاح
عصر فعل واجب و حدِّ مباح
همدلی آورده بود قلب همه
در پناه مهر احمد در نکاح
روزگارانی نه چندان دور دور
کوفه بود از مرتضی غرقاب نور
کاش باز آن عهد شیرین می رسید
تا شوند اولاد سفیان دیده کور
حالیا بنگر قلوب مرده را
کوفی دل بر سیاهی برده را
رنجشی در اهل بیت افکنده اند
کِی رواییم این دل آزرده را
روزگاری اینچنین تنها نبودیم ، یار و یاور داشتیم
******
بی کس و تنها نبودیم غرقِ در غم ها نبودیم
مانده در صحرا نبودیم تشنه بر دریا نبودیم
یاد ایامی که شور عاشقی
ریشه می زد در دل هر لایقی
نصّ قرآن بود و عشق مصطفی
بر تن امت مثال عایقی
سینه ها در چنگ باطل ها نبود
منبر دین دست جاهل ها نبود
دست شیطان هم حریف ما نشد
زور و زر حلال مشکل ها نبود
حالیا تیغ ستم بر حنجر است
پاسخ آزاده مردان خنجر است
نور چشم مصطفی در بند دون
نرخ دین از کیسه ای زر کمتر است
روزگاری اینچنین تنها نبودیم ، یار و یاور داشتیم
******
خون اگر دل مایعی ناقابل است
لحظه های زندگی را شامل است
کربلا با پرچمی از جنس خون
این پیام جاودان را حامل است
کربلا میزان حق و باطل است
حق اگر مقتول و باطل قاتل است
آن که سر را در ره ایمان نهاد
نصرت دین از قیامش حاصل است
گر چه فاتح ظاهراً پاییز شد
حق قتیل لشکری خون ریز شد
سروری بر گو کلام آخرین
سینه از عشق حسین لبریز شد
روزگاری اینچنین تنها نبودیم ، یار و یاور داشتیم
******
شاعر : محمدرضا سروری
- پنج شنبه
- 30
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 7:12
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه