• دوشنبه 3 دی 03

 محمدرضا سروری

دانلود متن و سبک متن نوحه بحرالطویل حضت علی اصغر -( باز یاران غمگنانه )

2705
0

 متن نوحه بحرالطویل " تیرِ سه شعبه " زبان حال تیری که به حنجر طفل شش ماهه اباعبداله نشسته است :
باز یاران غمگنانه ، شعر ماتم از دلم گیرد زبانه ، بر قلم گردد روانه ، بی بهانه ، از زبانِ یک سه شعبه ، تیرِ پیکان دارِ غمگینی که زد بوسه به نایِ خشک طفل نازنینی ، دل غمینی ، کودکِ شش ماهة زیبا جبینی ، کاش می شد اینچنین داغی نبینی ، در درونِ گِل نشینی یا گُل اندوه نچینی ،،،، من سه شعبه تیرِ زهرآلوده ای بودم ، چه تیری ! در درون چلّة تیر کماندار شهیری ، تیز و برّا ، بابِ در دم کشتن یک نرّه شیری ، با چه حس بی نظیری ، منتظر بودم که وقت رفتن آید ، وقت رزمِ آهن آید ، نوکِ پیکانم به قلبِ دشمن آید ، منتظر بودم که نوبت بر من آید ، بر من آید ، بر من آید ،،،،،، ناگهان یک دم شنیدم ، نعرة فرماندة لشکر ، که می گفت با شرارت ، حرمله تیری در آور ، زن بر آن نور سفید زیر حنجر ، قرعه این دفعه به من خورد و ، به انگشتش مرا بُرد و ، درونِ پنجه اش دلخوش نشستم ، پرّه ام را در درونِ زِه نهاد و با مهارت ، سویِ میدانِ مقابل ، کرد پرتابم به سرعت ، طی نمودم یک مسافت ، از مسیری پر بلا را ....
آب رفته بر نمی گردد به جوی   /   غرق خون شد حنجر طفل نکوی
داغ اصغر کرده جانم زیر و روی  /  اشک چشمم داده رویم شست و شوی
ای دریغا من چه دیدم ، برقِ نورِ حنجرِ قنداقه پوشی ، کودک ناز خموشی ، کز عطش دیگر ندارد صبر و هوشی ، آمده میدان برایِ آب نوشی ، نِی برای خون فروشی ،،،،،، ناگهان دیدم نشستم ، بر گلویِ نازکِ او ، کاش در خود می شکستم ، قبل از این دیدارِ خونین ، یا که تا هنگام آخر می نشستم در درون چلّة آن مرد بی دین ، کاش می شد لحظه ای خم می شدم من ، بیش نه ، کم می شدم من ، یا نصیبِ لااقل ده ساله آدم می شدم من ، شرمم آمد ، ننگم آمد ، عرصه دیگر تنگم آمد ، بد ز هر چه جنگم آمد ، شرمم از آن رامیِ دلسنگم آمد ، ننگم از این بازی و نیرنگم آمد ، از سپاهِ ظالم و  صدرنگم آمد ،  ننگم آمد ، ننگم آمد ،،،،، شاد بودم ، می روَم آخر به جنگی ، با کماندارِ زرنگی ، می نشینم بر تنِ مردانِ جنگی ، یا که از پایه براندازم نهنگی ، شد نصیبم تا ابد بیهوده ننگی ، کاش می خوردم به سنگی ، باز می گشتم دوباره ، می نمودم پاره پاره ، قلب سنگِ حرمله آن پر شراره ، الامان از آن چه بنمودم نظاره ، حیف چون دیگر ندارم راهِ چاره ، راه چاره ، راه چاره ،،،،،،
آب رفته بر نمی گردد به جوی   /   غرق خون شد حنجر طفل نکوی
داغ اصغر کرده جانم زیر و روی  /  اشک چشمم داده رویم شست و شوی
تیزیِ پیکانِ من تا انتها در حنجرِ کودک فرو شد ، پاره پاره آن گلو شد ، از عطش افتاد و خونین روی من از خون او شد ، لحظه ای دیدم زمین و آسمانها زیر و رو شد ، ای خدایا شرمسارم ، چاره ای دیگر ندارم ، گوش تا گوشش بریدم ، حنجرش را با سه شعبه تیر  زهرینم دریدم ،  چهرة معصوم او در خون کشیدم ، نالة رودم علی را می شنیدم ، ناگهان دیدم ، سرِ او ، گشته آویزان فقط با پوستِ  بی گوشتی که از هرسو لهیده ، قطره قطره خونِ سرخش بر تن بابا چکیده ، غرق خون شد دوشِ بابا ، رویِ بابا ، دست بابا ، جامة از خونِ گل رنگین بابا ، مشتی از خونِ صغیرش را ، بسوی آسمانها کرد پرتاب ، ذرّه ای پایین نیامد ، دست برد و پرّه ام درخود گرفت و با کمی تاب از میانه نیمه ام کرد ، از گلویِ طفلکِ لب تشنه بیرونم کشید و غرقِ در خون آمدم بیرون از آن حلقوم پاره ، بر زمینم زد چه بهتر لااقل دیگر ندیدم در درونِ خیمه ها با او چه ها شد ، یا چگونه کودک از آغوشِ بابایش جدا شد ، یا نوای مادرش ، با گریه های خواهرش ، با ناله های عمة غم پرورش زین غم به پا شد ، خیمه ها ماتم سرا ماتم سرا ماتم سرا شد ،،،،، با که گویم ، شد فنا از این جنایت آرزویم ، حرمله با کینة خود برده از کف آبرویم ، بغضِ غم آتش زده عمق گلویم ، چونِ به یادم می رسد در رو برویم ، خنده ای زد طفلکِ عطشان به سویم ، گریه ام آمد رها کن سروری این گفت و گویم ، هرگز این راهِ جفا دیگر نپویم یا نگویم یا نجویم ....
آب رفته بر نمی گردد به جوی   /   غرق خون شد حنجر طفل نکوی
داغ اصغر کرده جانم زیر و روی  /  اشک چشمم داده رویم شست و شوی

 

شاعر : محمدرضا سروری

www.emam8.com دانلود سبک

  • پنج شنبه
  • 30
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 7:17
  • نوشته شده توسط
  • علی کفشگر فرزقی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران