حسین، گیسوی با خون خضاب، دیده قدیم
به سمت صحنه ای آمد که خواب دیده قدیم
رها شد از زه، تیری که آب دیده قدیم
که او هر آنچه ببیند رباب،دیده قدیم
تمام آن چه شنیدیم، دیده است حسین
بخوان لهوف و ببین چه کشیده است حسین
به آب زد، به عطش زد، به آب و آتش زد
چه تیغ ها که عدو بر تن منقش زد
چقدر شعله که بر دامن سیاوش زد
فرات، گِل به سر و دست پشت دستش زد
به رو سیاهی ضرب المثل مضاعف گشت
حسین، تشنه لب چشمه رفت و تشنه گذشت
رسيد روضه به جايي كه ديدنش سخت است
به حنجري كه يقيننا بريدنش سخت است
تني كه مثله شود پاكشيدنش سخت است
صداي واي بني شنيدنش سخت است
اگرچه سخت سرت را ولي جدا كردند
چنان كه فاطمه را از علي جدا كردند
همين كه تير رها كرد تيغ مي بُرد
رفيق مي زند و نارفيق مي برد
و بوسه گاهِ نبي را دقيق مي برد
عميق بوسه زده پس عميق مي برد
چنان پرنده كه هي بال را به هم زده است
صداي فاطمه گودال را به هم زده است
خدابخير كند لحظه هاي اخر را
خدا بخير كند رفتن برادر را
يكي بگيرد از ان دور چشم خواهر را
كه شمر بين دو دستش گرفته يك سرا
به نيزه زلف كمند است ساعتي ديگر
سري به نيزه بلند است ساعتي ديگر
بلند گفت یکی آن وسط، سرش با من
ولی مزاحممان است خواهرش، با من!
تو پا گذار به گودال، خنجرش با من
شروع کار قتال از تو، آخرش با من!
بریدن سر او مثل آب خوردن بود
جداشدن ز قفا، ظلم بر سر و تن بود
ز قتلگاه، اگر بوی سیب می آید
حبیبه ای به مزار حبیب می آید
صدای ناله ی زهرا عجیب می آید
که آخرین پسرم عنقریب می آید
در آن زمان سر خون حسین من جنگ است
به هر کجا بروید آسمان همین رنگ است
شاعر : سعید پاشازاده
- پنج شنبه
- 30
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 15:40
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
سعید پاشازاده
ارسال دیدگاه