نخل بی سر
زینـب آمد به تمـاشـای حسیـن آن انیــس دل شیــدای حسیـن
بـر ســر تـلّ بـلنـدی ایـستـاد تـا ببینــد قـد و بـالای حسیـن
ده هـزاران به صـف دشمـن دیـد در مقـابـل تـن تنهــای حسیـن
آن چنـان بر سپـه دون می تاخت شد تـداعی گـر بـابـای حسیـن
گوئیـا زنده شده حیـدر و اوسـت می شکافد صـف اعـدای حسیـن
همچنان برگ خـزان می ریختنـد سر و دست خصم در پای حسیـن
نخل بی سر حسین
شیـر حیـدر حسیـن مـاه پـرپـر حسیـن زیـر خنجـر حسیـن عشـق خواهـر حسیـن
نیــزه بـاران چو شـد از راه جفـا قـامـت سَرو سمن سای حسیـن
بر تنــش تیـر فـراوان بنشسـت نیـزه و تیـر شـد اعضای حسیـن
عـاقبــت بـر اثـر زخـم فــزون بستـر خـاک بشد جـای حسیـن
پایمــال ســم اسبـان کـردنـد از جفـا قـامـت رعنـای حسیـن
دشمنـان گِرد وی آمـاده شـدنـد تـا ببـرّنـد سـر زیبـای حسیـن
شمـر پر کینـه بیـامـد بنشسـت بـر سـر سینـة سینـای حسیـن
نخل بی سر حسین
شیـر حیـدر حسیـن مـاه پـرپـر حسیـن زیـر خنجـر حسیـن عشـق خواهـر حسیـن
از ره کیـنـة دیـریـنـه کشـیــد خنجـری تیـز چو بر نای حسیـن
آه و فــریـاد به پــا شــد ز دلِ زینـب آن خواهر کبـرای حسیـن
سـوی مقتــل بدویـد ناله کنـان تا شود مـونـس غم های حسیـن
نیـزه هـا زد به کنـاری بنشسـت در کـنـار تـن طـوبـای حسیـن
بوسـه بـر حنجـر ببـریـده بـزد جـای آن مـادر عظمـای حسیـن
سـروری گر زنی از عشـق سخن بـده دل را بـه تـولّای حسیــن
نخل بی سر حسین
شیـر حیـدر حسیـن مـاه پـرپـر حسیـن زیـر خنجـر حسیـن عشـق خواهـر حسیـن
شاعر : محمدرضا سروری
دانلود سبک- جمعه
- 31
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 9:44
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه