عصای دست بابا بلند شو - رسیده نیزه٬ از جا بلند شو
نبینمت پراکنده باشی - تنت شد ارباً اربا! بلند شو!
شکستنت۲
پا تا سرت شده لخته لخته خون
شکستنت۲
بالا سرت رسیدم کشون کشون
پا نمونده برام؛ خم شده قامتم
پا نکش رو زمین؛ کم شده طاقتم
جانم علی 4
〰〰〰〰〰〰
تموم پیکرت غرق خونه - نمونده از تو هیچی نشونه
بلندت کنم میخوام اما - عجیب زانوهام ناتَونه
تن تو رو۲
می بینم چه با خاک و خون عجین
تن تو رو۲
سخته که بردارم از رو زمین
سخته داغت برام؛ نا نداره بابا
داره خون می چکه؛ از تو بینِ عبا
جانم علی 4
شاعر : یاسین زندی
- شنبه
- 1
- مهر
- 1396
- ساعت
- 8:38
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
یاسین زندی
ارسال دیدگاه