در علقمه صدا به صدا هم نمی رسد
خواهی نخواهی ام که بخواهم نمی رسد
بیرون خیمه منتظرش مانده ام ولی
تنها امیدِ گاه به گاهم نمی رسد
اینجابه روی من همه شمشیر میکشند
وقتی به داد و ناله و آهم نمی رسد
دشمن به فکرغارت خیمه است تا شنید
حامیِ قد رشیدِ سپاهم نمی رسد
گفتم به زینبم که زمان اسارت است
گفتم به زینبم که پناهم نمی رسد
کم کم غروب روز دهم میرسد ز راه
اما زمان رؤیت ماهم نمی رسد
من گریه میکنم همگی خنده می کنند
در علقمه صدا به صدا هم نمی رس
شاعر : محمدحسن بیات لو
- شنبه
- 1
- مهر
- 1396
- ساعت
- 9:37
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
محمد حسن بیات لو
ارسال دیدگاه