پر می زند دلم به هوای نگاهتان
تا كربلا - به شهر شما - بارگاهتان
تا اين كه خرج بزم عزای شما شوم
عمريست میشود که نشستم به راهتان
از كودكی درون حسينيه بوده ام
بوده سرم به سايه ی چتر پناهتان
آيا نمی شود كه برای سعادتم ؟
من هم شوم غلام غلام سياهتان
اينجا همه برای شما گريه می كنند
از ماجرای بی كسی و سوز آهتان
من آب ميشوم زخجالت كه آن غروب
يك نيزه ی شكسته شده تكيه گاهتان
ای وای من كه بوی گل ياس ميدهد
هر قطره خون خاكی آن قتلگاهتان
تنهاترين امام ؛ شهيد بدون سر
با ما كسی نگفت چه بوده گناهتان
شاعر : محمد حسن بیاتلو
- یکشنبه
- 2
- مهر
- 1396
- ساعت
- 7:3
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محمد حسن بیات لو
ارسال دیدگاه