بریز در دل من هر چه داری از غربت
کجاست مأمن غم های کاری ات؟… این جا !
تمام عمر غمت را کشیدهام بر دوش
چرا کنون نکنم غم گساری ات این جا
خدا کند که بمیرم، امامِ بییارم
اگر دمی نگرم بیقراری ات این جا
ز پیش نعش علی سر بلند برگشتی
چقدر دیدنی است پایداری ات این جا
چه زود پیر شدی بعد اکبر لیلا
فدای هیمنه ی بردباری ات این جا
مگیر ای پسر فاطمه امید مرا
دلم خوش است برادر به یاری ات این جا
دو نوجوان مرا هم قبول کن جانا
شوند کشته ی چشم بهاری ات این جا
بزرگ کردمشان پای سفره ی عشقت
فقط به خاطر خدمتگزاری ات این جا
اجازه ده که شوم همره نهالانم
شریک معرکه ی لاله کاری ات این جا
نمیشود مگو از آن لب پر از مهرت
مرا منه به غم شرمساری ات این جا
شاعر : مجتبی روشن روان
- یکشنبه
- 2
- مهر
- 1396
- ساعت
- 8:59
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
مجتبی روشن روان
ارسال دیدگاه