• دوشنبه 3 دی 03


طفلان حضرت زینب(س)شهادت -( مگر که پی نبری چشم خونچکان مرا )

916

غم جدایی تو کرده قصد جان مرا
غمی که سوخته تا مغز استخوان مرا

از آن زمان که به دنیا قدم گذاشته ام
عجین به داغ نوشتند داستان مرا

چه روزگار غریبی که باز در صدد است
بگیرد از منِ دلخون، برادران مرا

زغربتت رمق راه رفتن از من رفت
اناالغریبِ تو لرزانده زانوان مرا

اجازه ای بده نذری سفره ات باشند
کرم نما بپذیر این دو قرص نان مرا

بیا و گرد خجالت ز چهره ام بردار
به خونشان بدرخشان ستارگان مرا

ادا اگر بشود حق تو زجانب من
توان مگر بدهد جسم ناتوان مرا

قدم خمید زداغ تو ..داغ طفلانم
خمیده تر نکند قامت کمان مرا

به خاطر تو زخیمه نیامدم بیرون
مگر که پی نبری چشم خونچکان مرا

نصیب باغ دلم از بهار اندک بود
خدا به خیر کند قصه ی خزان مرا

بلا عظیم تر و من صبورتر شده ام
چه سخت کرده خداوند امتحان مرا

شاعر : هادی ملک پور

  • یکشنبه
  • 2
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 9:15
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران