• جمعه 2 آذر 03


شعر شهادت حضرت عبدالله ابن الحسن(ع) -( برای مرگ تو از من نظر نمیخواهی؟ )

821

عمو حسین
مرا حساب نکردی؟پسر نمیخواهی؟ 

بگو ببینم عمو جان سپر نمیخواهی؟ 

چرا از اکبر و قاسم سوال پرسیدی؟ 

برای مرگ تو از من نظر نمیخواهی؟ 

 

خودت صدا زده ای: یاوری در اینجا نیست؟ 

هنوز مانده عمو یک نفر !نمیخواهی 

سپر ندارم عمو ،سر که هست!بازو هست! 

کبوترت شده ام بال و پر نمیخواهی 

قبول دارم اگر زیر دست و پا هستم 

ردم مکن، نکند دردسر نمیخواهی! 

چنین که زود به گودال رفته ای پیداست 

که رفتنی شدی یار سفر نمیخواهی؟ 

مخواه بعد تو بر عمه دردسر بدهم 

عمو برای خودم بهترست ،سر بدهم! 

از این طرف پسری میدوید در گودال 

از آنطرف خودِ مادر رسید در گودال 

رسید شمر و شکست استخوان عجیب این است 

که روی سینه آقا پرید در گودال 

نشست روی تن هر دو ؟من نمیدانم 

سر عمو و پسر را برید در گودال 

کشید خنجر و بعد از دوازده ضربه  

صدای وا پسرم را شنید در گودال 

عجیب تیر سه شعبه شبیه خیاطی ست 

که دوخت هر دو بدن را شدید در گودال 

خودش که گفت :عمو زیر دست و پا هستم 

شبیه قاسم شد ، قد کشید در گودال 

چکار کرده سم اسب ها نمیدانم ! 

تن حسین شده ناپدید در گودال 

عصا به دست برایش چه هدیه ای آورد  

دوباره نیزه ، نه ، زخمی جدید در گودال 

شاعر : امیر حسین آکار

  • دوشنبه
  • 3
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 9:12
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران