رو خاک خرابه میزارم سرم رو
شاید خواب ببینم خواب معجرم رو
با دستای لرزون میگیرم سرت رو
با چشمای زخمی ببین دخترت رو
کی فکرش رو میکرد منو تازیانه
سر و صورتم پر شده از نشانه
کی فکرش رو میکرد منو زخم کاری
منو زخم نیزه تو نیزه سواری
کجا بودی اونجا که دستام و بستند
دو تا گوشوارم رو تو گوشم شکستند
۲
حالا که رسیدی بگو از غریبی
بمیرم هنوزم تو شیب الخضیبی
می گیرم با گریه خاک رو موهاتو
بگو کی شکسته بابا ابروهاتو
چشاتو ببند تا دوباره صمیمی
براتون بگم از غمای یتیمی
میگم من برات از غم معجر خود
بگو تو برا من از انگشتر خود
من از زخم سنگا تو از نعل اسبا
تو از زهر شمشیر من از زهر چشما
شاعر : حسن کردی
- دوشنبه
- 3
- مهر
- 1396
- ساعت
- 9:38
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
حسن کردی
ارسال دیدگاه