مگر قرار نشد کربلایی ام بکنی ؟
ترحمی به غم این جدایی ام بکنی ؟
کبوتر حرمی ام ... ولی بدون حرم ...
مگر قرار نشد که هوایی ام بکنی ؟
به استکان عراقیِ اربعین سوگند ...
نشسته ام که تو مهمان چایی ام بکنی
شدم حسینیه و لَنگ مقدمت هستم
مگر قرار نشد رونمایی ام بکنی ؟
به پشت میله ی زندانِ نفس ، محبوسم
نمی شود که تو فکر رهایی ام بکنی ؟
گناه کردم و فرسنگ ها عقب رفتم
امید هست ، که اصلا خدایی ام بکنی ؟
به آبروی تو سوگند ، آبرو دارم ...
نشسته ام که بیایی عَبایی ام بکنی
چه غبطه ها که نخوردم به کاروانِ شهید
به این امید ، که شاید فدایی ام بکنی
شاعر : رضا قاسمی
- دوشنبه
- 3
- مهر
- 1396
- ساعت
- 9:53
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
رضا قاسمی
ارسال دیدگاه