زمینه
شبی که من جا موندم و وجودم ماتم گرفت
صدات زدم نشنیدی و تنها شدم گریم گرفت
هر کاری کردم گریه نکنم نشد
خواستم به لبهات بوسه بزنم نشد
تار میبینم سرم سنگینه
عجب دستی داشت خیر نبینه
**********
بالا سرم رسید و گفت کجا میخوای فرار کنی
موهام هی کشید و گفت حالا میخوای چیکار کنی
هر چی دوییدم تا که برسم نشد
انقدر که هق هق بود تو نفسم نشد
بیابون بود و منه سرگردون
با اون بی رحم نامسلمون
**********
زهرا اومد کمک ولی نشد برام کاری کنه
دشمن نزاشت که مادرم ازم پرستاری کنه
مادر میخواست ارومم کنه نشد
موهام و اومد شووه بزنه نشد
پای چشمام گل اتیشه
دیگه تا زندم خوب نمیشه
- سه شنبه
- 4
- مهر
- 1396
- ساعت
- 3:46
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
ارسال دیدگاه