ای سحرگاه شب قدر حسین
روی تو باشد مه بدر حسین
کی سزاوارت بود ویرانه ای
جای تو باشد فقط صدر حسین
کاش جانم مثل جانت خسته بود
استخوانم مثل تو بشکسته بود
هر کجا اشکی ز چشمت می چکید
تازیانه بر تنت بنشسته بود
کسد به مانندت سر بابا ندید
تو چرا با عُمر کم قدّت خمید
وای من، این عقده گشته در دلم
یک سه ساله دختر و موی سفید
یا رقیه بهر من تدبیر کن
با نگاهت بر دلم تاثیر کن
- دوشنبه
- 1
- آذر
- 1389
- ساعت
- 16:38
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
ارسال دیدگاه