تکیه بر شمشیر زد... پرسید: یاری هست آیا؟
تا مرا یاری کند؟ مردی، سواری هست آیا؟
پیش رو یک دشت تنهایی ست...تن هایی ست بی سر
باز سر گرداند و از نو گفت: یاری هست آیا؟
ناگهان در آن سکوت هلهله آلود، صوتی
پرسش بی پاسخم را پاسخ "آری" هست آیا؟
آری آری، هق هقی... نه... حق حقی آمد رجز وار
کودک شش ماهه را با جنگ کاری هست آیا؟
این گلو خشکیده مردم! یک سر سوزن مروت
یا کف آبی به قدر شیرخواری هست آیا؟
آسمان هم رحمش آمد، گوییا باران گرفته!
چیست پس بر روی و مویم اینکه جاری هست آیا؟
در جهان حرفی، کلامی، یا سکوتی تا برم من
در جواب مادر چشم انتظاری هست آیا؟
******
- جمعه
- 7
- مهر
- 1396
- ساعت
- 6:47
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
ارسال دیدگاه