آبرو داری کن علی بلند شو از جا
نزار بخندن کوفیا به اشک بابا
پاشو علی جون
اذان بگو باز واسه حرم
محتضری و محتضرم
در بهشت و روم نبندی
چشاتو وا کن باز پسرم
پیش چشمای ترم دست و پازدی
با حسرت ناله زدم ولدی ولدی
خورشیدم میون خون سر زدی
غمت اکبر گرفت جونم
میخوام پاشم نمی تونم
علی اکبر
تموم دشت از خون تو وضو گرفته
کشتی عمرم پیش تو پهلو گرفته
بمیره بابا یه طوری پاشیده این پیکر
پرشده دشت از علی اکبر
به جرم اینکه حیدر هستی
روی سرت ریخته یه لشگر
میچینم پاره های تنت و رو عبام
از غصه در نمی یاد پسرم نفسام
سنگینه باز غم تو برام
بنی هاشم کمک میخوام
نمونده جون توی پاهام
علی اکبر
شاعر : موسی علیمرادی
- جمعه
- 7
- مهر
- 1396
- ساعت
- 8:35
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
موسی علیمرادی
ارسال دیدگاه